دیروز آینه ام از روی دیوار افتاد وشکست....
هرچه تلاش کردم خودم را یکپارچه در آن ببینم نشد..
قطعا هایش را کنار هم چیدم ...ولی باز....
آینه انگار که بندزن میخواست...بندزنی که بسازدش مثل روز اول!
ولی تازگی ها بند زن ها هم کم کار شده ان..! آخر دیگر کسی آینه شکسته را بند نمیزند..!
خورده هایش را جمع میکند و می اندازد دور دست ...!
راستی یادم رفته بود
آینه ام چینی بود
سرخ بود وکمی هم شبیه دل بود...!
وقتی شکست انارش ترک خورد ...وتماتم وجودم را لبریز دانه کرد....دانه های شکسته..!
امروز پس از گذشت ماه ها یک بند زن پیدا کردم....
دلم را بند زد وانار ترک خورده دلم را....
پ.ن:خدا جواب دلهای شکسته رو زودتر میده..
91/10/24 ساعت 11:30
موضوع مطلب :